اگر طرفدار سریالهایی هستید که در فضای بیمارستان فیلمبرداری شدهاند ما به شما سریال نیک (Knick) را پیشنهاد میکنیم. نیک یک سریال درام آمریکایی است که برای اولین بار در سال 2014 در شبکه سینمکس (Cinemax) روی آنتن رفت. این سریال درباره دنیای پزشکی در اوایل قرن بیستم است. وقایع این سریال در بیمارستانی بهنام نیکباکر (Knickbucker) در شهر نیویورک رخ میدهند. کارگردان و تهیهکننده این اثر استیون سودربرگ (Steven Soderbergh) است. کارگردانی که خیلیها او را با فیلم یازده یار اوشن (Ocean’s Eleven) میشناسند. در این سریال موضوعات بزرگی مانند نژاد، مذهب، طاعون و مرگ با نگاهی طنز آمیز مطرح شدهاند. نیک مناسب نازکنارنجیها نیست. این داستان پر از خونریزی و جراحیهای وحشتناک است. پس اگر دل دیدن اینجور صحنهها را ندارید قید این سریال رابزنید.
یکی از کاراکترهای دنیای سریال که اعتیاد را عالی بهتصویر میکشد پاتریک ملروز است. ریویو سریال پاتریک ملروز را بخوانید.
فصل اول؛ شمشیر دو لبه
بعضی از سریالها مثل سریال افسارگسیخته (Breaking Bad) شروع خوبی دارند و بعد از چند قسمت بهتر هم میشوند. بعضی هم مثل سریال Halt and Catch Fire با یک شروع عالی شما را فریب میدهند و بعد جذابیت آنها به سرعت ناپدید میشوند. دستهای دیگر هم مثل سریال بوجک هورسمن (BoJack Horseman) تا اواسط پخش فصل اول چندان جذاب نیستند. سریالهایی هم وجود دارند مثل سریال گریس پوینت (Gracepoint) که از همان ابتدا چنگی به دل نمیزنند و میتوان حدس زد که در پایان آن چه اتفاقی میفتد. برای اینکه تشخیص دهیم یک سریال به کدام یک از این دستهها تعلق دارد باید حداقل یک فصل از آن را ببینیم. بسیاری بعد از دیدن فصل اول سریال نیک به این نتیجه رسیدند که سودربرگ با ساخت این سریال وقت خود را هدر داده است.
وجود بازیگرهای معروف و تیزرهای تبلیغاتی باعث شد که بحثهای داغی درباره جایگاه این سریال در میان بهترین سریالهای مدرن شکل بگیرد. بسیاری معتقدند که فصل اول این سریال مانند یک شمشیر دو لبه است و مخاطبان یا آن را تحسین میکنند و یا از آن متنفر میشوند.
جان تکری؛ جراح افسانهای اما معتاد
یکی از شخصیتهای اصلی این سریال جان تَکری (John W. Tackery) جراحی کلهشق و مغرور است. او از روی محبت و دلسوزی بینی ازبینرفته یک سفیلیسی را بازسازی میکند. یک دوقلوی بههم چسیده را از نمایش عجیب الخلقهها میدزد و قصد دارد با عمل جراحی آنها را از هم جدا کند. کاراکتر تکری مانند شخصیت تونی سوپرانو (Tony Soprano) پیچیده، مانند والتر وایت (Walter White) سازگار و مثل جیمی مکنالتی (Jimmy McNulty) بلندپرواز است. این جراح ارشد به حدی در دنیای خودش غرق است که دیگران را مانند مشکلاتی میبیند که باید آنها را حل کند. او به هرویین و کوکایین معتاد است. از همه بدتر او معتقد است که میتواند روش درمان بیماریها را تنها از طریق نیروی ارادهاش بدست آورد. تعهد کشنده تکری به تحقیقات پزشکی به او فرصتی میدهد که انگیزههای یک انسان و توانایی او در گول زدن خودش را بشناسد.
بازیگر نقش تکری، کلایو اُوِن (Clive Owen) است. این بازیگر موفقیتهای مهمی در ابتدای حرفه خود در فیلمهای نزدیکتر (Closer)، شهر گناه(Sin city) و فرزندان بشر (Children of men) به دست آورد. اما برخلاف آنچه خیلیها پیشبینی میکردند او هیچوقت به یک هنرپیشه معروف یا یک ستاره فیلمهای سینمایی تبدیل نشد. البته این بهخاطر بیاستعدادی او نبود. او را در این سریال در نقش جراحی میبینیم، که برای حفظ جایگاه افسانهای خود در دنیای پزشکی میجنگد و این نقش او را نامزد برحق جایزه گلدن گلوب (Golden Globe) کرده است.
البته با وجود تمام تلاشهای اُوِن باید بگوییم کاراکتر دکتر جان تکری یک کلیشه برجسته است. سودربرگ و اعضای گروه او تمام تلاش خود را کردهاند که این حقیقت تلخ را پنهان کنند. اما بههرحال این یک حقیقت است. دکتر تکری نسخه کپیشده قرن بیستمی کاراکتر دکتر هاوس (Dr. House) در سریال هاوس (House) است. او بیادب، خودخواه، مغرور، مرموز و در کل هرچیزی است که هیو لورین (Hugh Laurine) قبلا در این سریال از شبکه فاکس (Fox) ارائه داده است. علاوهبر این داستان این کاراکتر جایی برای کنجکاوی ندارد. برای داستان او محدودیتهایی وجود دارد.
دکتر اَلجِرنان اِدواردز؛ نابغهای در مکان و زمان اشتباه
بین دیگر کاراکترهای این سریال، دکتر اَلجِرنان اِدواردز (Algernon C. Edwards) از همه بهتر است. آندره هولند(Andre Holland) این کاراکتر را با شهامت و جذابیت بازی کرده است. او که به دلیل سیاهپوست بودن توسط همکارهایش تحقیر میشود سعی میکند خود را با دعواهای خیابانی تخلیه کند. رنج و عذاب او زمانی شدت میگیرد که او عاشق جولیت ریلانس (Juliet Rylance) میشود اما جولیا عشق او را رد میکند. تردید کرنلیا برای برقراری ارتباط با او در آن دوره قابل درک است. شاید اگر دکتر ادواردز با استعداد در یک دوره دیگر به دنیا میآمد اوضاع برای او فرق میکرد.
یکی از ویژگیهای خوب این سریال درک آن از اوضاع اوایل قرن بیست و ترسیم بیرحمیهای آن دوره است. در آن زمان نژادپرستی و جهالت در دنیای پزشکی بیمارستانها را پر کرده بود. الجرنان بسیار جلوتر از زمانی بود که در آن به دنیا آمده بود. وقتی دکتر ادواردز با چالش اصلاحنژاد مواجه میشود اینطور نتیجه میگیرد: “قبل از جنگهای داخلی آمریکا در مناطق جنوبی از آیههای کتاب مقدس برای توجیه بدرفتاری با سیاهپوستها استفاده میکرند. الان هم شما از تئوریهای احمقانه برای توجیه نژادپرستی استفاده میکنید.” او هم یک سیاهپوست قابل احترام و هم یک پزشک مصمم است. او ستاره این سریال است حتی با وجود اینکه او فقط یک نقش فرعی دارد.
استیون سودربرگ؛ کارگردان دوربین بهدست
تنها دلیلی که خیلیها پای این سریال مینشینند فقط یک چیز است. آنها میدانند استیون سودربرگ بزرگ پشت دوربین است. او کسی است که مخاطبان را ناامید نمیکند. همه قسمتهای این سریال پر از پارادوکسهای زیبا و جذاب است. سودربرگ به دقت دنیای کثیف اولین دوره جراحیها را با پالت رنگهای طبیعی و حرکتهای ساده ولی گولزننده به تصویر کشیده است. او حتی سادهترین صحنه را هم فریبنده جلوه میدهد. دوربین حتی برای یک لحظه هم ثابت نیست و در خیابانهای منهتن پرسه میزند و در کلوبهای پر زرق و برق سال 1901 شیرجه میرود. او به ما اطمینان میدهد که در هر اپیزود چیزی برای تماشا کردن وجود دارد.
سریال نیک از سکون و سکوت استفاده میکند. برای مثال دوربین روی صورت شخصیتها وقتی خبر بدی میشنوند یا به یک افشاگری غیرمنتظره واکنش نشان میدهند، ثابت میشود. در یک سکانس کاراکتر مقتدر جولیت ریلانس در سکوت محو ورود پدرشوهر ترسناکش میشود. پدرشوهر او و شوهرش تقریبا هیچ توجهی به کلمات و حالتهای چهره او نمیکنند. اما بینندگان او را میبینند. حالت او از تنفر شدید به ترس و بعد به سرکشی و حتی ناامیدی تغییر میکند.
این سریال تقریبا با داشتن عوامل بینظیر درحد باقی آثار رده سوم سینِمَکس قرار میگیرد. سودربرگ باعث شد این سریال به بالاترین سطح خود برسد. بازیگران خوب، مهم هستند اما این کارگردان است که باعث میشود آنها بهترین اجرای خود را ارائه دهند. فیلمنامه این سریال از لحاظ تکنیکی شگفتانگیز، اما از لحاظ نمایشی معمولی است. ترک اعتیاد تکری یا دعواهای وحشیانه ادواردز در خیابان آنقدر هیجانانگیز نیستند که ببینده نفس خود را در سینه حبس کند. اگرچه ما مشتاقانه صبر میکنیم تا ببینیم سودربرگ با حقههای فیلمبرداری چه در چنته دارد.
دنبال یک سریال ترسناک متفاوت میگردید؟ پیشهاد ما به شما نگاهی به سریال The Terror است.
فصل دوم نیک؛ دیدنیتر از فصل قبل
زیاد طول نکشید که بر پایه موفقیتهای فصل اول تصمیم گرفته شد فصل دوم هم ساخته شود. این سریال چیزی دارد که سایر سریالهای بیهیجان تاریخی ندارند؛ حس خطر و هیجان زندگی. این فصل از این سریال، مانند خود بیمارستان بسیار شلوغ و پرحادثه است. این سریال پر از شخصیتهای فرعی مانند پرستار دهاتی اوا هیوسون (Eva Huston)، جراح کارا سیمور (Cara Saymore)، راننده آمبولانس ایرلندی کریس سولیوان (Chris Sullivan) و بالاخره سرپرست اختلاسگر بیمارستان هرمان بارو (Herman Barrow) است. هیچکدام از شخصیتها مانند هرمان بارو سست، ترسو وخشن نیستتند. جرمی باب (Jeremy Bob) این نقش را بازی میکند. هرمان بارو، این مدیر اختلاسگر بیمارستان از ابتدا تا انتهای سریال مدام در حال دزدی از بیمارستان است. او اعضای بدن خوک را به جای اعضای بدن انسان میفروشد. بهجای مدل جدید دستگاههای بیمارستانی مدلهای قدیمی را میخرد. اما با وجود این همه کاراکتر، این سریال روی کاراکتر تکری تمرکز دارد و سیر تکاملی او را به تصویر میکشد.
موسیقی متن تاثیرگذتر
موسیقی متن این سریال، خشونت درونی شخصیتها و دنیای ترسناک آنها را در آغاز قرن جدید منعکس میکند. دنیایی که در آن، مهاجران و افراد طبقه بالای جامعه به یک اندازه طرد میشوند و با موانع برخورد میکنند. اتاق جراحی درست مثل گود مبارزه گلادیاتورها است که در آن پزشکها بدون دستکش داخل حفرههای بدمنظر کندوکاو میکنند. درمان در بیمارستان نیکرباکر مانند خود سریال برای افراد نازک نارنجی نیست.
موسیقی مارتینز (Cliff Martinez) دقیقا مناسب حالوهوای سریال است. این موسیقی دلهرهآور هیجان مردها و زنانی را منتقل میکند که هر لحظه در حال کشف چیزهای جدید هستند. بسیاری از این شخصیتها در فکر کشف چیزهای بزرگی هستند؛ مثل یک پاسخ به یک سوال قدیمی یا یک سرنخ برای از بین بردن بیماری. آنها امید دارند که این کشفیات به آنها جایگاه بهتری بدهد. این سریال لایههای عقدههای روحی و توهم شخصیتها را کنار میزند تا رنج و عدم امنیتی که در اعماق شخصیتهاست آشکار کند. با وجود این، سریال نیک هیچوقت کاراکترها را قضاوت نمیکند. حسی از کنجکاوی که این سریال نمایش میدهد یک نوعی از دلسوزی و همدردی است.
در دستهبندی نقد و بررسی سریال میتوانید سریال مورد علاقهتان را پیدا کنید.
سخن پایانی
مشکلات اعتیاد، نژادپرستی، تعصب ضد مهاجران، فساد و قوانین محدودکننده چالشهایی هستند که ما در این دوره هم با آنها مواجه هستیم. این سریال همیشه توجه میکند که کاراکترها چهچیزی را در وجودشان سرکوب میکنند. کاراکترهای آن ممکن است تلاش کنند خود را آرام نشان دهند اما دنیای این سریال به صورت چشمگیری پیچیده و سرکش است. بااینحال سریال نیک یکی از خوشبینانهترین سریالهای تلوزیون است. سریال نیک در جستوجوی زیبایی و مهربانی هم پرسه میزند و گاهی اوقات هم آن را پیدا میکند.
منبع: the Gurdian– Vriety– Indiewire