با نقد سریال «آنه با یک ئه» محصول سال 2017 اثر مویرا وِلی-بکت نویسنده و تهیهکننده اثر بینظیری همچون برکینگ بد در ویکینقد همراه باشید. اقتباس نتفلیکس از رمان «آنه در گرین گیبلز» دنیایی جدید با چهرهها و روایتهای داستانی جدید (به همراه اولین شخصیت سیاهپوست افزودهشده به فهرست بازیگران) را به نمایش میگذارد.
روایتی جسورانه نسبت به رمان «آنه شرلی»
فصل دوم این سریال نسبت به فصل اول آن که اقتباسی مستقیم از رمان «آنه در گرین گیبلز» بود، روایتی جسورانهتر، خندهدارتر و سرراستتر را با روایتهای داستانی کاملاً جدید برای شخصیتهای حاضر در رمان ارائه میکند. نمیتوان گفت که بهتر از کتاب از آب درآمده، اما اکنون که این سریال فرمولی که فصل اول آن را دنبال میکرد، زیر پا گذاشته، وارد دنیای جدیدی شده است.

نتیجه اثر این است که یک روایت ثابتقدم و درخشان به این سریال اجازه میدهد تا بازیگرانش را در دنیای تاریخی بزرگتری به نمایش بگذارد که ماورای صفحات رمان قرار دارند. مشخص شده که این راهبرد، بزرگترین نقطه قوت سریال است. اگرچه در عین حال از منبع اصلی، الهاماتی برداشت میشود –مانند زمانیکه آنه (امیبث مکناتلی) خودش را با تصورات جسورانهاش به وحشت میاندازد- روایتهای داستانی جدید ماجراجوییهای بیشتر، راهکارهای بیشتر جهت پرورش شخصیتها، و درونیات بیشتری را در دوره زمانی وارد میکند که با معضلات پیش پای نوجوانان امروزی در ارتباط است.
انجام کارهای خوب، ویژگی بارز قهرمان زن این اثر
در پایان فصل اول، شرایط موجود در گرین گیبلز خیلی برآشفتهکننده و ناراحتکننده نبود. اگرچه خانواده کاتبرت با سپاس از سرمایهگذاری غیرهوشمندانه متیو (ر. ه. تامسون)، در خطر نابودی قرار داشت، فروش داراییهای ارزشمند و چندین مستاجر گرفتن موجب شد تا کمی پول وارد خانواده شود و کمی آرامشخاطر برایشان فراهم شود. متاسفانه، آن مستاجران –ناتانیل رذل و حقهباز اما خوشقیافه (تاراس لاورن) و آقای دانلاپ خشن و زمخت (شین کارتی)- با همکاری فریبکارانهشان در ادامه بر کل دهکده آونلئا تاثیرگذار خواهند بود. اینکه چطور این نمایش با چنین روایت داستانی سروکار دارد، آنه و دوستش دایانا (دالیا بلا) را در کنار هم قرار میدهد تا به شکلی پیچیده و پویا که پیشتر در شیطنتهای دلپذیرشان دیده میشد، دست به اقداماتی بزنند. این ماجراها شرایط روایی سریال را در مسیری قرار میدهد تا در آینده با چیزی مواجه شویم که محوریت اصلی قصه آن را دنبال میکند: انجام کارهای خوب و تجلیل از کارهای خوب در جهان.

اگرچه چنین درونمایهای برای دنیای امروزی ما خیلی ایدهآل به نظر میرسد، بااینحال درونیات مثبتنگرانه آنه و ناتوانیاش نسبت به عقبنشینی و کاری نکردن، یکی از جذابیتهای وجودی این کاراکتر و در قابی گستردهتر، کل سریال بوده. در یکی از موقعیتها، یکی از کاراکترها میگوید:
«او خیلی بیپروا رفتار میکند. زندگی را از چشمان او با رنگهایی بسیار زیبا میتوان دید».
این توصیف به قهرمان زن این سریال اشاره دارد که هر لحظه در حال ابراز احساسات خود –خوب یا بد- در بالاترین سر حد ممکن است. اما این خط روایی به محوریت سریال نیز اشاره دارد، که بین شرایط و موقعیتهای ناراحتکننده و خوشحالکننده در حال جابجایی است و اصالت و جذابیت واقعی زندگی را به نمایش میگذارد.
وجه تاریک موردانتقاد اقتباس نتفلیکس
اما این سریال وجه تاریکی هم دارد، بخشی که اقتباس نتفلیکس را متوجه انتقادات بسیار زیاد و کوبنده کرده است. سریال با ادامه فلشبکهای کابوسمانند به دوران کودکی آنه در یتیمخانه ادامه پیدا میکند، نوانخانهای که او در آنجا مکرراً مورد تعرض قرار میگرفت و مکنالتی این صحنهها را به شکلی جالب و سرزنده ایفای نقش میکند. این کشمکشهای پس از حادثه در طول فصل گهگداری پدیدار میشوند، و بنابه دلایلی خالقان این اثر نتوانستهاند واقعاً به درستی آنها را به نمایش بگذارند.

اما او در این مسیر درمانی تنها نیست. امسال، والدین جدیدش، متیو و ماریا (جرالدین جیمز) پیشینههای داستانیشان از طریق فلشبکها نمایان میشود و به شیوهای که بتواند پاسخهایی خالص در حال حاضر را روایت کنند، ساخته و پرداخته میشوند. این لحظات به خوبی خلق شدهاند، اما خوشبختانه، تمایل این سریال برای به نمایش گذاشتن وضعیتی ملودرام به علت حرارت و شور و شوقی که دارد، تشدید شده است.
تفاوتهای کلیدی شخصیتها و روایتهای داستانی فصل دوم
در فصل دوم این اثر، پیامهای درونی درخصوص قلدری، پذیرش و جهانشمولی وقایع بیش از پیش به نمایش گذاشته میشود. گیلبرت بلیث (لوکاس جید زومن) بعد از مرگ پدرش برای اینکه بتواند دنیا را سیاحت کند و خودش را پیش از اینکه بخواهد تصمیمی بگیرد که در زمین به ارث رسیده به او باید چه کاری انجام دهد، به کار در یک کشتی بخار مشغول میشود. این شرکت کشتیرانی او را به بنادر متعددی برده و موجب میشود تا او با سباستین «بش» لاکرویکس (دالمار ابوزید)، یک کارگر آفریقایی-کارائیبی اهل ترینیداد، رفیق شود، اولین شخصیت سیاهپوستی که تابحال در روایت «آنه در گرین گیبلز» ظاهر شده است. با این حال در جای جای سریال نشانههای عجیبوغریبی دیده میشود و این سریال در کل در نحوه چگونگی به نمایش گذاشتن نژادپرستی کاراکترها، نابرابریهای پیشروی یک شخصیت سیاهپوست، و جذابیت و مقبولیت بش سرگردان است.

پیام دیگری که جهانشمولی این سریال را نشان میدهد، خاله بزرگ دایانا، جوزفین (دبورا گلور) است، که در فصل اول مشخص شد عاشق شخصی است به نام گرترود که اکنون فوت شده است. این روایت داستانی مجدداً با خردهداستانهای متصل با تجربیات آنه در آونلئا و ایده نقشهای جنسیتی، هویت و پذیرش خود گره میخورد. درحالیکه هیچیک از این روایت داستانی در اثر مونتگومری دیده نمیشود، این نمایش هرچیزی را از نگاه آنه که دیگران او را درک نمیکنند، طردشده، تعرضشده و به حاشیه رانده شده فیلتر میکند. این مسئله تنها زمانی مقبولیت پیدا میکند که تمایل قوی او به آن دسته افرادی که در آن زمان پذیرفته نشدهاند، پررنگتر میشود.
تقابل آشفتگی و سرزندگی
علیرغم دورههای ماتمزدگی و آشفتگی، این فصل سرزنده و پرانرژی ظاهر شده چون سرعت روایت ماجرا نسبت به قبل تسریع پیدا کرده است. روایت ماجرا کمی شادابتر و سرگرمکنندهتر نیز شده است. در نزدیکی پایان فصل، خواهیم دید که چطور همهچیز به هم پیوند میخورند تا بتوانند به یک ماجرای سرگرمکننده، ارزشمند و والا تجسم بخشند. بازیگران جوان سریال، در واقع، پیرنگ اصلی قصه را از چنگال بازیگران بزرگسال درمیآورند و روایتی جذاب را ارائه میکنند.

واقعاً مایه تاسف است که این سریال از شبکه نتفلیکس به صورت یکجا تمام قسمتهایش پخش میشود، به علت روایت ماجراهای منسجمی که دارد، بهتر است هفتگی یا قسمت به قسمت ارائه میشد. زمان میبرد که پس از تماشای هر قسمت نفس کشید و آونلئا را دهکدهای یافت که تصویری بزرگتر از جامعهای است که نمیتواند در رشد و شکوفایی آنه با شیطنتهایش او را همراهی کند.
جمعبندی نهایی
هر یک قسمت کامل و راضیکننده حق دارد که پیش از قدم گذاشتن به روایت ماجرای بعدی، هضم شده و درموردش فکر شود. اگر صرفاً نتفلیکس به کاربرانش اجازه میداد که بتوانند به طور دائمی قابلیت پخش خودکار را غیرفعال کنند، همهچیز درست میشد. همچنین، مصرف سریع یک فصل کامل و یک جا، به این معناست که باید برای فصل بعدی، بیشتر منتظر ماند. ازاین رو، بینندگان میتوانستند با عمق شخصیت آنه بیشتر آشنا شوند.
و در پایان هم باید اضافه کرد که اگر آن دسته از علاقمندان به سریال آنه شرلی با موهای قرمز 50 قسمتی ژاپنی دوبلهشده که از صداوسیما پخش میشد و همگان را چندین سال درگیر روایتهای داستانیاش کرده بود هستید، و یا شاید سریال تلویزیونی آن را به خاطر دارید یا دیدهاید، به شما پیشنهاد میکنم که حتماً این سریال جذاب را با روایت خیرهکننده و متفاوتش حتماً تماشا کنید.
به قلم هان نوین از وبسایت ایندیوایر
واقعا حیف که تموم شد ای کاش فصل 4هم داشته باشه چون آخرش معلوم نشد سرنوشت کاکونت چی شد
من واقعا برای شما متاسفم که نظرتان اینه «واقعاً مایه تاسف است که این سریال از شبکه نتفلیکس به صورت یکجا تمام قسمتهایش پخش…. » بله مثل فیلمای ایرانی که وقت مخاطب را تلف می کنند وبیننده را زجر می دن تا هفته بعدی ادامه ماجرا را نشون بدن، خارجی ها مثل ایرانیا نیستن می خواند پول در بیارن.. فیلم بیشتری بسازند و مخاطب هم محترمانه داستانشو می بینه واقعا توهین به مخاطب که برو هفته دیگه بیا تا بقیش نشونت بدم.. می خواند قسمت های سریال رادو هفته یک بار پخش کنید که خوب خوب هضم و جذب مُخ مخاطب بشه شایدم کمه یک ماه یک بار. واقعا لج آدم در میارن براهمینه که از سریال ایرانی بدم می یاد.. شاید بیشتری ها هم همین نظر داشته باشد
واقعا خیلی ناراحت کننده اس که ادامه نداره و من از اون دسته ادماییم که وقتی از یه فیلم خوشم بیاد ده بار میبینم
وابدا ازش خسته نشدم
پیشنهاد میکنم هر کسی که ندیده حتما ببینه
اصلا با کلمات نمیشه این سریال رو توصیف کرد