اين فيلم سرگشتگی و تنهايي انسان مدرن در عصر جديد را روايت میكند. سرزمين آوارگان آخرين ساخته كارگردان چينی “كلویی ژائو” است كه در سال 2021 به طرز شگفتآوری تحسين منتقدان را برانگيخته و نقدهای بسيار مثبتی گرفته. اين فيلم در كنار چند اثر ديگر يكی از مهمترين آثار سال 2021 است.
اصولا اين كارگردان چينی در فيلمهايش قصهی شخصيتهايی با جهانبينی و نگرشی خاص را روايت ميكند. اگرچه جنس داستانهای او بسيار ملموس است و دور از شخصيتهای جامعه نيست، اما با هنر قصهگويی، روايت و نگاه خاص ژائو، مخاطب در طول فيلم هرگز احساس نمیکند روایتی تكراری يا كليشهای میبیند.
در سرزمین آوارگان چه میگذرد؟
اصولا در فيلمهای ژائو، اتفاقی مثل يک بدشانسی، جرقهای در انبار بنزين است که مسير فيلم را منحرف میكند و بعد دوباره به قصهی اصلی فيلم برمیگردد. همانطور که در فيلم قبلي او فيلم سوارکار (The Rider) محصول سال 2018 پس از يك حادثهی دلخراش و يك بدشانسی بزرگ شخصيت اصلی فيلم كه بردی نام دارد، از اسب زمين میخورد و اسب جمجمه او را لگد میكند. تمام اتفاقات و مسير اصلی داستان حول این موضوع میگردد. اینجاست که بردی بايد برای ادامهی زندگیاش يك تصميم مهم بگيرد.
این بار در شروع “Nomadland”، که ژائو نویسندگی و کارگردانی آن را بر عهدهدارد، با فرن آشنا می شویم. نقش فرن را فرانسیس مکدورماند بازی میکند که سال 2017 برای بازی در Three billboard outside ebbing missouri اسکار را به خانه برد. فرن دیگر شوهر، شغل عادی و خانهای ندارد. در فيلم سرزمين آوارگان هم شاهد اين هستيم كه مسير اصلی فيلم، پس از اتفاقاتي مانند مرگ شوهر فرن، تعطيلی كارخانه و ترك منطقه توسط تمامي ساكنين شكل ميگيرد. سرنوشت نقش اول داستان با بازی فرانسيس مكدورماند پس از این جرقه ابتدايی شكل ميگيرد.
البته كه فرن بیخانمان نيست. او خانهای دارد اما خانهی او یک وانت سفید است که فرن آن را با ايجاد فضای ذخيرهسازی بزرگی برای گذران زندگی آماده كردهاست. فرن ماشين را پیشتاز مینامد.
با اینکه داستان این فیلم در یک محله خالی از سکنه و متروک روایت میشود اما اثری از کلیشههایی مثل حملهی غریبهها به شخصیت اصلی داستان و یا غارت فروشگاهها دیده نمیشود. اما نكتهای كه فراتر از اين مورد، نظر بيننده را به خود جلب ميكند، بازی استثنائی مكدورماند است. علی رغم اينكه در فيلم اثری از خشونت و درگيری ديده نمیشود اما در چشمها و حركات فرن هميشه ترس و دلهره ديده میشود. او مثل زرهپوشیست كه بايد به تنهايی از خود مراقبتكند. پس همواره تمام مسائل و نكات محيط اطرافش را زير نظر دارد. نحوهی اجرای او و بيان ديالوگهايش بسيار هوشمندانه و زيركانه است. او در هنگام معامله، دادوستد و دیدن افراد غريبه، همیشه سعی میكند احترام را در آنها برانگیزد و به این شکل از خود محافظت كند.
هربار كه فرن تلاش میكند تا به زندگي عادی و شهری خود بازگردد با يك سد محكم روبرو میشود و از خواستهاش منصرف میشود. مثلا او به خانه خواهرش میرود. خانهی آنها در محيطی شيک و شهری قرار دارد كه كاملا با محيط زندگی فرن در تضاد است. اما ميل فرن به بازگشت به زندگی عادی با يک جمله دوباره نابود میشود. در يك ديالوگ، خواهر فرن او را بهخاطر پولی كه قبلا قرض گرفته و پس نداده، بازخواست میكند. اين برخورد مثل سيلی خروشان رويای فرن را با خود میبرد.
اگر قرار باشد در مورد بازی ستاره فيلم، مكدورماند صحبت كنيم بدون اغراق باید گفت اجرای اين نقش بدون استفاده از يك قوهی تخيل قوی غيرممكن بوده. از سكانسی كه او بايد برهنه در يك رودخانه شنا كند تا سكانسی كه او بهدليل درد معده به خود میپيچد، همهی این سکانسها، به زیبایی و کاملا استادانه اجرا شدهاند. مکدورماند در این فیلم نقش زنی تنها را ایفا میکند که مدتی در یک منطقهی خالی از سکنه، زندگی خود را گذرانده. او حالا دیگر تاب و توان ادامهی زندگی در یک محل ثابت را ندارد و تنها راه پیشروی خود را طبیعت میبیند.
سینمای مستندگونهی کلویی ژائو
یکی دیگر از مولفههای آثار ژائو مرز باريك فيلمهای او با مستند است. با نگاهی دوباره به فيلم سواركار، درمیيابيم كه بازيگر نقش بردی، يك بازيگر حرفهاي نيست. او يك سواركار واقعي است و حتی زخم روی جمجمهاش هم گریم نیست و یک زخم واقعیست. حتی نقش خواهر بردی که لیلی نامدارد را واقعا خواهرش بازی کرده. در آخرین فیلم او، سرزمین آوارگان نیز شخصیتها به هیچوجه ساختگی و مصنوعی نیستند. برای مثال نقش لیندا می که زنی خندان، توانمند با موهای نقرهای است و یا نقش سوانکی، توسط اشخاص حقیقی که تجربه زندگی در محیطی مشابه محیط فیلم را داشتهاند، ایفا شده.
این حقیقت که ژائو یک کشش و گرایش وصفناشدنی در ساخت فیلم بر بستری حقیقی دارد، شاید اصلیترین عامل در ایجاد حس همذاتپنداری در بینندگان است. در واقع فیلمهای او نه تنها مصنوعی نیستند بلکه یک آینه تمامنما از اوضاع جامعهاند. او کاری میکند که مخاطبان درد، غصه و سختیهای شخصیتهای داستان را با گوشت و پوست خود حس کنند.
“Nomadland” جایزه اصلی جشنوارهی ونیز را نیز تصاحب کرده. این فیلم براساس کتابی به همین نام نوشتهی “جسیکا برودر” ساخته شده. این کتاب حاصل یک تحقیق جامعهشناسی و روانشناسی مفصل روی قشر خاصی از جامعه است. جامعهی آماری این تحقیق را اکثرا افرادی تشکیل دادهاند که دچار یک ورشکستگی مالی بزرگ شدند یا کسانی که از زندگی در یک محل ثابت خسته و افسرده شدند.
سرزمین آوارگان در اعتراض به نظام سرمایهداری
هرچند فيلم سرزمين آوارگان را میتوان فيلمی در اعتراض به سرمايهداری دانست، اما اين اثر يك فيلم كاملا اعتراضی نيست. بلکه غم و اندوه شدیدی را به تصوير میكشد. مانند اندوهی که در چشمان قهرمانش است. بههمین دلیل است که ژائو اکثر سکانسها را در زمان غروب، فیلمبرداری کرده.
از ديد اعتراضی، فيلم در حال نقد نظام سرمايهداری است. موضوع این است كه بعد از 40 سال كار سخت و جانفرسا برای انسان چه چیزی برای امرارمعاش باقی میماند جز يك حقوق اندک بازنشستگی! در واقع فيلم بيننده را سر يك دوراهی بیپايان قرار میدهد. انتخاب اينكه آيا انسان مدرن بايد خودش را قربانی كند؟ آيا انسان در عصر جديد بايد خود را همواره در يك زندان قرار دهد؟ تمام اين نكات و پرسشها در يكی از سكانسهای فيلم به صورت كاملا استادانه به تصوير كشيده شده. در لحظهای كه باب ولز، سردستهی بیخانمانها در ايالت آريزونا، خطاب به ساير افراد میگويد “ما مثل حيواناتی باربر هستيم كه صاحبانمان از ما تا سرحدمرگ كار كشيدهاند و حالا ما را كنار گذاشتهاند”. هرچند يكی از مضامين اصلي فيلم، نقد و اعتراض به سرمايهداری است اما فيلم هيچگاه با صحنههايی مثل حملهی كارگران به يک كارخانه يا مواردی نظير اين به خشونت كشيده نمیشود. ديالوگی كه از زبان باب ولز بيرون ميآيد در واقع خود نماينده و نشاندهنده يك طرز فكر مهم است. اين طرز فكر كه انسانها بايد آگاهي پيدا كنند. ولز از ديدگاه سرمايهداران نسبت به كارگران آگاهی يافته. در واقع اين ديالوگ، اين نكته را نمايان میكند كه آگاهی يافتن و آگاهی بخشيدن هر دو شروع فرآيند استقلال و شكستن حصارها است.
بررسی میناری (Minari) از دیگر فیلمهای کاندید اسکار 2021 را هم بخوانید.
داستان یک انتخاب
از ديدگاه خاص ژائو، آدمها همیشه در يک حصار خودساخته هستند. حصاری كه توسط طرز فكر و جهانبينی آنها ساخته شدهاست و كمكم در بُعد فيزيكی نيز خود را نمايان میكند. برای مثال در فيلم سواركار بردی يک سواركار عادي نيست. او تا سرحد جنون شيفته و دلباختهی اين حرفه است. حالا پس از شكستن جمجمهاش، او خود را در يك حصار میبيند. يك دوراهی، كه يک طرف آن، خانوادهاش و در طرف ديگر، عشق و علاقه او قرار دارد. بردی يا بايد سواركاری را انتخاب کند و خطر مرگ را به جان بخرد و يا يک زندگی عادی را در كنار خانوادهاش سپری كند. در فيلم سرزمينآوارگان هم اين دوراهی و حصار را میبینیم. جايی كه فرن بايد بين يک زندگی عادی در شهر و يک زندگی پرماجرا در دل طبيعت انتخاب كند. زندگی در طبيعت برای او خطرات زيادی بههمراه دارد. زندگي عادی هم حكم ديوارهای بلند و بیانتهای زندان را برای فرن دارد. حصارها در فيلم بهصورت فيزيكی با نمادهايی جالب و درخورتوجه به نمايش درآمدهاند. سكانسی كه فرن در كارخانه بين انبوهی از ماشينآلات صنعتی گير افتاده، يكی از اين موارد است.
يكی از تواناییهای كمنظير اين كارگردان چينی درگير كردن ذهن مخاطب است. علاوه بر روايت مستندگونهی فيلم كه باعث قابل لمس بودن شخصيتهای داستان میشود، ژائو با مطرح كردن يک دوراهی برای تصميمی سرنوشتساز، ذهن مخاطب را درگير فيلم میکند. او بيننده را وادار میكند تا خود را جای شخصيت اصلی تصور کند و تصميم بگيرد. اين درگيری مخاطب با شخصيت محوری قصه باعث میشود تا تماشاگران فيلم را كاملا درک کنند و همراه با نقشاول فيلم زندگی كنند. تماشاچی نيز همراه با فرن، خود را خانهبهدوشی میبيند كه چيزی برای ازدستدادن ندارد. بيننده همزمان با فرن، بايد با اتفاقات تلخ و خاطرات گذشته خود را کنار بیاید و دوباره به مسير زندگي برگردد. درنهايت اين پرسش برای مخاطب مطرح میشود كه آيا واقعا او هم در زندگیاش مثل فرن در بين انبوهی از حصارها گير افتاده؟!
یکی از لحظات درخشان فیلم صحنهی آخر است. جايیكه فرن پس از يك مكالمهی تاثيرگذار با باب ولز، دوباره به محل زندگیاش در محله امپاير برمیگردد. تجربه زندگی در طبیعت و همنشینی با سایر خانهبهدوشان این قدرت را به فرن داده تا خودش را با اندوه فقدان همسر، تعطیلی كارخانه و غیره سازگار كند. اگرچه شايد فيلم سوالات زيادی را در ذهن بينندگان ايجاد كند. اما مخاطبش را با اين سوالات بیپاسخ رها نمیکند. در آخرين صحنه، فيلم به تمام اين سوالات پاسخ میدهد. در این لحظه فرن بين حصارهای محوطهی خانهاش قدم میزند. دوباره او را سردرگم و بين حصارهای ذهنیاش میبينيم. اما فرن تصميم خود را گرفته. او تنها راهحل ادامهی زندگی را در طبيعت میبيند. فرن از خانه خارج میشود و به سمت طبيعت میرود. سكانس آخر فيلم بسيار درخشان است و بهنوعی به تمام پرسشهایی که مطرح کرده پاسخ میدهد.
در مجموع فيلم سرزمينآوارگان فيلمی خاص با داستانی جذاب است كه شما را به فكر فرو خواهد برد. اين فيلم باعث میشود كه در ذهنتان سوالات زیادی شكل بگيرد و شما را به چالش میکشد. در نهايت پس از تماشای اين فيلم با طرز تفكر و نگرشی جديد به دنيايی اطرافتان نگاه خواهيد كرد.
Nomadland در چند بخش اصلی اسکار 2021 از جمله بهترین بازیگر نقش اصلی، بهترین کارگردانی و بهترین فیلمنامهی اقتباسی نامزد شده. باید دید که این فیلم در رقابت با دیگر فیلمها چند جایزه را میتواند بهدست بیاورد.
منبع: New Yorker