«زن چپدست» یکی از شناختهشدهترین رمانهای کوتاه پتر هانتکه، برندهی جایزهی نوبل ادبیات سال 2019 میلادی میباشد که به دهها زبان ترجمه شده است.
پتر هانتکه به سال 1942 در ایالت کرنتن کشور اتریش متولد شد و کودکی وی با دوران ترس از نازیسم و جنگ جهانی دوم همزمان بود که تنها مصیبت این دوران برای هانتکه نبود و وی با فقدان مادری که خودکشی کرده بود و وجود ناپدری دائمالخمر، مشکلات خانوادگی را نیز تجربه میکرد. هانتکه مشکلات زندگی خود را در اثری به نام «غمی فراتر از رؤیا»، به تصویر کشیده است. همچنین موضوع رابطه پیچیده والدین و فرزندان نیز مورد توجه وی در آثارش بوده که در همین نوول «زن چپدست» نمود دارد.
دو سال پس از انتشار این کتاب، در سال 1978، هانتکه خود فیلمی هم بر اساس آن کارگردانی کرد. این فیلم در بخش مسابقهی 31 امین جشنوارهی کن، به رقابت برای دریافت جایزه نخل طلا پرداخته است.

هانتکه به عنوان یکی از معتبرترین نویسندگان زندهی آلمانی زبان، علاوه بر جایزهی نوبل اخیرش، جایزهی ادبی فرانتس کافکا را هم در کارنامه دارد و از این حیث در کنار نویسندگانی چون فیلیپ راث، ایوان کلیما و هاروکی موراکامی قرار میگیرد. او در کنار فعالیت در سینما، نمایشنامههای بحثبرانگیزی هم برای اجرا روی صحنهی تئاتر، آفریده است.
شخصیت اصلی «زن چپدست»، ماریانِ 30 ساله است که اکثراً در روند داستان، «زن» خطاب میشود. همسر وی، برونو، به عنوان مدیر فروش یک شرکتِ شناخته شده، دائماً در حال سفر است. استفان، فرزند آنان است که در داستان، «کودک» خطاب خواهد شد. این خانواده در ییلاقاتی در دامنه جنوبی منطقهای کوهستانی واقع در غرب آلمان، دور از هیاهوی شهری بزرگ، ساکن هستند. دیگر شخصیت این داستان، فرانسیسکا، دوست صمیمی این زوج و معلم استفان میباشد.
هانتکه از این خانواده به عنوان نمونهای کوچک از جوامع اروپایی، به خصوص جامعهی آلمان، استفاده کرده و مشکلات زنان در آن جوامع، از جمله وابستگی به همسری سلطهگر را به تصویر کشیده است. زنانی که در انزوا، به مراقبت خالی از عاطفه از فرزندانی لوس یا هواسپرت میپردازند.
از آغاز داستان، برونو را به عنوان مردی مغرور میبینیم که با همسرش به عنوان ابژهای برای ارضای نیازهای خودخواهانهاش برخورد میکند. هانتکه این خوی استبدادگر برونو را در جایی از داستان فاش میکند که ماریان پس از سفری طولانی، به استقبال او در فرودگاه میرود و با دستور رئیسمآبانهی برونو مبنی بر تعویض لباساش و صرف شام در هتلی در شهر، مواجه میشود؛ بدون اینکه برونو خود ترجیحی برای تعویض لباس داشته باشد. مشابه این اتفاق را پس از اتمام شام و تمایل برونو برای گذران شبی در هتل، بدون توجه به نظر ماریان و تنهایی فرزندشان، میبینیم. پرسشها و واکنشهای ماریان در برابر این رفتارهای برونو، به صورت آشکاری، نشانگر تمایل او برای ترک همسر بیملاحظه و زندگی با فرزندش است.

پس از این اتفاقات، داستان با تمرکز بر زندگی جدید «زن»، بدون همسر، در کشاکش با تنهایی و نیاز به عادت به شرایطی که بدون پشیمانی برای خود ایجاد کرده، ادامه مییابد و روایت داستان با توضیح زندگی روزمرهی او، رابطهی او با فرزندش و مواجههاش با کاراکترهای دیگر شکل میگیرد.
اولین مواجههی «زن»، با فرانسیسکاست که با پرسش «آیا پای کس دیگری در میان است؟» آغاز میشود و با این توجیه که ما در انجمن زنان به تفکر زنی مثل تو که از روال عادی زندگیاش بریده باشد نیاز داریم، ماریان را به اینگونه جلسات دعوت میکند ولی ماریان از همدستی زنانه و فمینیستی با او خودداری میکند.
دومین مواجهه با مرد پنجاهسالهای است که کار نشر ادبیات عامهپسند انجام میدهد و ماریان قبلاً برای او کار ترجمه انجام میداده است و او این بار با گل و نوشیدنی به سراغ ماریان آمده و ظاهراً خواستهای فراتر از بازگشت او به شغل قبلیاش دارد. مانند اکثر مردان، این مرد نیز با اندیشهی این که زنان مطلقه، نیازمند مصاحب اند و فریفتن آنها آسان است، به دنبال شبی رمانتیک با کارمند جدیدش است.
سومین مواجهه با بازیگری است که با گفتاری شاعرانه، با لطافت بیشتری به دنبال نزدیک شدن به «زن» است. ماریان با تأکید به تنها بودنش و علم به این که این گفتار شیرین، در انتها چیزی پوچ و بیارزش است، جواب رد به این بازیگر میدهد.
هانتکه با نشان دادن دو مواجههی اخیر ماریان، در پی تحقیر مردانی است که میخواهند با به چنگ آوردن زنان به نظر خودشان ضعیفتر، نیازهای خودخواهانهشان را ارضا کنند.
هانتکه همچنین این دست از کلیشهها را در اثر دیگر خود که در سال 2011 به چاپ رسیده، مورد انتقاد قرار میدهد. در این کتاب که تلاشی است مدرن در ادامهی افسانه کلاسیکِ دُن خوان، کاراکتر بازآفریده شده توسط هانتکه، بسیار سفر میکند و با زنان بسیاری همبستر میشود ولی این توانایی او، فریفتن عادی نیست و باعث لذت او نمیشود بلکه باعث شرم اوست. او احساس میکند به دلیل از بین بردن تنهایی همخوابانش، اجباراً وظیفهی برآورده کردن امیال آنها را دارد. هر چند در «زن چپدست»، کاراکترهای مرد، با کاراکتر «دُن خوان: نسخهی شخصی او» متفاوت هستند.
در کتاب «زن چپدست»، شخصیت ماریان، لزوماً نه یک فمینیست و نه یک ضد مرد است. با این وجود، پس از وقوع طلاق، تمایل دارد فاصله خود را با رابطه با یک مرد اقتدارگرای دیگر یا با رابطهی زودگذر با یک مرد رمانتیک، حفظ کند.
داستان با یک مهمانی در خانهی ماریان به پایان میرسد. پس از اینکه همهی مهمانها میروند و ماریان دست رد به سینه همه چیز از جمله ازدواج دهسالهی خود میزند، در مقابل آینه به خود میگوید:«تو به خودت خیانت نکردی و هیچ کس هم دیگر نمیتواند تو را تحقیر کند». در واقع، در انتها ماریان نوعی تعادل به دست آورده است.
نسخهی فارسی این اثر، با عنوان «پیوندهای گسسته»، هفت سال پس از انتشار آن، در سال 1362 شمسی، با ترجمهی فرخ معینی، توسط نشر فاریاب منتشر شد. در سال 1397 انتشارات فرهنگ جاوید، این اثر را با همان ترجمه، این بار با عنوان اصلیاش، تجدید چاپ کرد. عنوان «زن چپدست»، از یک ترانهای که ماریان بارها و بارها در طی داستان گوش میدهد و با آن همزادپنداری میکند، گرفته شده است.
پیشنهاد: در سایت اینفو فنگ میتوانید به مجموعهای از متون قدیمی کتابها در حوزه سینما، ادبیات و فلسفه دسترسی داشته باشید.

پس از اعلام پتر هانتکه به عنوان برندهی جایزهی نوبل، نسخهی انتشارات فرهنگ جاوید به چاپ دوم رسید و اکنون در بازار نشر ایران موجود است.
به قلم خورخه پینتو از شبکهی اجتماعی آکادمیا