این داستان، داستان زوجی است که عقاید یکدیگر را با سوالهایی که درباره زندگی میکنند به چالش میکشند. سوالهایی مثل: دوستی چگونه به وجود میآید؟ آیا ما به دوست احتیاج داریم؟ چرا انسان مدرن دوست خوبی نمیتواند باشد؟ ماهیت حقیقی عشق چیست؟ یک خودخواهی بزرگ یا یک توهم درجه سه؟ آیا عشق همیشه به این شکل بوده و ماهیت آن در گذر زمان عوض نشده است؟ این کتاب را بخوانید تا با جوابهای این زوج حیرتزده شوید!
درباره نویسنده
میلان کوندِرا (Milan Kundera) سال 1929 در چکسلواکی متولد شد. اون نویسندهای متولد جمهوری چک است ولی سال 1975 به فرانسه تبعید شد و بعد در آپریل 1981 به تابعیت این کشور درآمد. تابعیت کوندرا در جمهوری چک سال 1979 باطل شد ولی چهل سال بعد، در سال 2019 به او برگردانده شد. کوندرا خودش را نویسندهای فرانسوی میداند و اصرار دارد آثار او باید بهعنوان ادبیات فرانسوی مورد مطالعه قرار بگیرند و در کتابفروشیها هم در بخش ادبیات فرانسوی طبقهبندی شوند.
سری به دستهبندی نقد و بررسی کتاب بزنید، به شما کمک میکنیم یک کتاب عالی برای خواندن پیدا کنید.
خلاصه داستان
شانتال (Chantal) ، پس از مرگ کودک 5 سالهاش طلاق میگیرد و برای تعطیلات، هتلی در سواحل اورموند (Evremond) رزرو میکند. جایی که معشوقهاش ژان مارک (Jean-Marc) که از او 4 سال کوچکتر است با او قرار دارد. داستان از آنجا شروع میشود که روزی شانتال بهحالت شوخی ولی با لحن گلایهمند و آزردهای به ژان میگوید: ” دیگر مردها برای دیدن من سر برنمیگردانند ”
ژان بسیار ناراحت میشود و از حسادت زبانش بند میآید و شعلههای خشم تمام وجودش را فرا میگیرد. ژان در ابتدا با خودش میگوید: “چیزی که شانتال احتیاج دارد نگاهی سرشار از عشق نیست بلکه سیل عظیمی از نگاه افرادی غریبه است که با نگاهی چندش، زمخت، با شهوت و نیتی پلید، بدون تبعیض، بدون محبت و بدون نزاکت به او نگاه میکنند”
وقتی که ژان و شانتال به آپارتمانشان در پاریس برمیگردند ژان دیگر عصبانی نیست چراکه فکر میکند پس از کمی تعقل بهراحتی میتواند دلیل این حرف شانتال را حدس بزند؛ افسردگی و کهولت سن. بدین ترتیب ژان مارک شروع به نوشتن نامههای ناشناسی برای شانتال میکند تا اعتمادبهنفس او را برگرداند و از افسردگی نجاتش دهد. او در تمام نامههایش شانتال را زنی زیبا و خیرهکننده خطاب میکند. گرچه در ابتدای این نامهنگاریها ژان میبیند که شانتال از دریافت نامهها آزردهخاطر شده است اما به کارش ادامه میدهد و بالاخره پس از گذشت مدت مدیدی حال شانتال بهبود پیدا میکند، افسردگیاش خوب میشود و تبدیل به دختری شاد و سرزنده میشود. در آخر، روزی شانتال پرده از راز نامهها برمیدارد و میفهمد تمام این نامهها کار ژان مارک بوده است. شانتال پس از فهمیدن حقیقت ژان را ترک میکند و به لندن میرود. سوء تفاهمی که بهوجود آمده رابطه این دو را تا مرز فروپاشی میبرد و…
کجا معنای زندگی را گم کردیم؟
فهمیدن معنای زندگی برای دو نسل پیشتر از ما هیچگاه یک معضل نبود. زیرا زندگی همواره با آنها بود! زندگی بهصورت خیلی طبیعی در فروشگاهها و زمینهای کشاورزی بود. هرکس با هرمشغولیتی طرزفکر و هستیشناسی خاص خودش را داشت. طبیعتاً طرزفکر یک دکتر با یک کشاورز و رفتار یک سرباز با یک معلم فرق میکند. ولی امروز اینطور نیست. امروز همه ما شبیه هم هستیم و با بیتفاوتیای که در انجام کارهایمان داریم بهنوعی به یکدیگر پیوند خوردهایم. شاید برای همین است که شرایط بهتر نمیشود. درواقع هیچچیز بهتر نمیشود!
نقلقولهایی فوق العاده از این کتاب
” نمیشود عشقی که دونفر به یکدیگر دارند را با تعداد کلماتی که ردوبدل میکنند اندازه گرفت. ”
” همیشه این را بهخاطر داشته باش که دینما ستایش زندگی است. کلمه زندگی سردسته تمام کلمات است. کلماتی مثل آینده، امید و ماجراجویی هستند که دور زندگی را احاطه کردهاند. ”
” اگر یک روز متهم به جرمی شدی که بهخاطرش تو را جلوی شیرها انداختند میتوانی انتظار دونوع عکسالعمل از آدمهایی که میشناسی داشته باشی. دسته اول به دیگران ملحق میشوند تا در کشتن تو همراهی کنند و دسته دوم خودشان را میزنند به کوچه علی چپ! انگار نه انگار چیزی میبینند و میشنوند! تو میتوانی صاف بروی در صورت همین افراد و یک دل سیر با آنها حرف بزنی و نگاهشان کنی. این دسته دوم خیلی محتاط و زرنگ هستند و همینها دوستان تو هستند! این افراد معنای دوست در دنیای مدرن هستند ژان مارک! من یک عمر با این افراد سروکله زدهام! ”
دوستی یعنی چه؟
ژان مارک از شانتال میپرسد: “دوستی چگونه به وجود میآید؟”
شانتال: “دوستی اتحادی برای مقابله با ناملایمات زندگی است.”
ژان: “اما شاید دیگر بهچنین اتحادی نیاز اساسی نباشد.”
شانتال: “همیشه دشمنی وجود خواهد داشت.”
ژان مارک: ” بله! اما آنها غیرقابل دیدن و ناشناساند. این روزها دیگر نمیتوان دوستی را بهراحتی اثبات کرد! درست است که ما در طول زندگی با خطرات مهلکی روبهرو نمیشویم، اما در رویارویی با همین اتفاقات ساده هم تنها هستیم! ما عملاً زندگی را بدون پیدا کردن هیچ دوستی میگذرانیم! ”
به دنبال کتاب روانشناختی دیگری میگردید؟ یادداشتی بر مغازه خودکشی را بخوانید!
کتابی پر از احساسات متناقض
این کتاب پر از احساسات متناقض است! مثلاً روزی درحالی که شانتال و ژان مارک درحال صرف ناهار بودند ترس و ناراحتی تمام وجود شانتال را فرا گرفت. ولی ترس و ناراحتی از چه؟ از اینکه روزی ژان مارک دیگر در زندگی او نباشد. ولی چرا؟ ژان مارک که دقیقاً روبهروی او نشسته بود و داشت ناهار میخورد! لحظه دیگر شانتال به مرگ کودک 5 سالهاش فکر میکند و وجودش را شادی فرا میگیرد. زیرا مرگ او فرصتی به شانتال داد که بتواند با ژان باشد! شانتال هیچوقت به ژان نگفت که چقدر از مرگ فرزندش خوشحال است! زیرا میترسید ژان فکر کند که شانتال یک هیولاست!
نویسنده نمیگذارد موضوع داستان را فراموش کنید
موضوع اصلی داستان دوبارهودوباره به اشکال مختلف تکرار میشود. برای مثال وقتی که شانتال منتظر ژان مارک در هتل نورماندی بود از دو خدمتکار درباره یک برنامه تلویزیونی مشهور شنید. این برنامه درباره افرادی بود که به صورت رمزآلودی گم شده بودند. نام این برنامه دور از چشم بود. شانتال برای لحظهای تصور کرد ژان مارک را از دست داده است و همین کافی بود تا با تمام وجودش ترس را احساس کند و با خود بگوید: “شاید من روزی او را به همین شکل از دست بدهم.”
نظرتان درباره یک عاشقانه کلاسیک چیست؟ رمان اما را بخوانید!
مردها از نگاه شانتال
“همه مردها پدر میشوند ولی همه آنها نمیتوانند پدر باشند! زیرا هر مردی نمیتوانند اقتدار و عظمتی که یک پدر واقعی دارد را کسب کنند. شرط میبندم اگر من روزی سعی میکردم یکی از همین پدرها را اغوا کنم میگفت: هیسسس! برو پی کارت! من خیلی سرم شلوغ است!” برای همین شانتال میگوید هرکسی میتواند پدر شود ولی پدر بودن موضوع دیگری است.
آیا این کتاب ارزش خواندن دارد؟
قطعاً! این کتاب احتمالاً یکی از قشنگترین کتابهایی است که در کل زندگیتان میتوانید بخوانید! این کتاب ویژگیهایی دارد که شما را حتی بعد از تمام کردن کتاب بارها به خواندن آن وادار میکند. بگذارید خیالتان را راحت کنیم که ما با یک داستان عاشقانه و روانشناختی کلیشهای روبهرو نیستیم و این اثر قطعاً در نوع خودش نوآوری جدیدی است. خیلی از خوانندگان اثار میلان کوندرا او را فیلسوف زندگی مینامند چرا که تمام آثار او تهمایهای فلسفی دارد و درباره زندگی است. با اینحال، در این کتاب هیچ اجبار فلسفیای وجود ندارد و شما با عقل سلیم خودتان به نتایج باورنکردنیای میرسید که تا بهحال حتی به ذهنتان هم خطور هم نکردهاند! این کتاب را بخوانید به نتایج فوقالعاده خودتان برسید!
منبع: My Selection – The New York Times