بسيارى از ما درباره ماهيت شهوت تعمق کردهایم. در پرتو آغاز جنبش من هم (Me Too) و موارد متعدد آزار، تعرض و تجاوز جنسى در روزهاى اخير ما خواهان درک بهتر چيزى هستيم كه بهاندازه عشق پيچيده است و اغلب اوقات آن را با عشق اشتباه میکنیم: شهوت.
ياسونارى كاواباتا (نویسنده ژاپنی، 1972-1899) در اثر خود به نام خانه زيبارويان خفته اين موضوع را با ظرافت خاص خود به تصوير میکشد. او مانند يک نويسنده كم استعداد شرح عاشقانهای از يک رابطه زناکارانه كه براى عوام قابلفهم باشد ارائه نمیکند. درواقع داستانى سرشار از رمز و راز پيش روى ما میگذارد.
شرح مختصرى از داستان
كاواباتا ديدگاه يک پيرمرد محترم به نام اگوچى را به تصوير میکشد. يكى از دوستان پيرمرد درباره اقامتگاهى در كنار دريا با او صحبت میکند كه راز فریبندهای دارد. در اين خانه، دختران جوان شبهنگام و داوطلبانه داروى خوابآور میخورند. اينجاست كه شهوت بیدرنگ خود را تحميل میکند. يک زيباروى خفته تکهای از خودِ هوشيار و كامل خودش است. همچنین تجسم بسيارى از تکههای مردان است: تکههای خاطراتی كه عشقهای گمشده يا ارضا نشده، رویاروییهای كوتاه اما قوى جنسى، افسوسها، تمايلات جنسى هميشگى و شهوت را در او بيدار میکنند، شهوتى كه با پيرى و نزديک شدن مرگ هم رنگ نمیبازد. آنچه ضعيف و كمرنگ میشود توانايى استفاده از اين شهوت است. ترس مرد از اينكه نمیتواند آخرين خواستههای خود را برآورده كند شدت مییابد. مرگ هميشه حضور دارد و هر دخترى براى يک مرد پير يادآور مرگ است. البته که يک دختر قدرت بيشترى براى يادآورى مرگ دارد. اين دختر مانند يک جسدِ زيباست. او قویترین احساسات زندگى را بيدار میکند. دختران اين خانه فاحشه نيستند. درواقع مردان اجازه ندارند كارى بيشتر از نوازش و در آغوش گرفتن و خوابيدن در كنار آنها انجام دهند. اين كار فقط به آنها كمک میکند تا به ماهيت شهوت فكر كنند. هدف شهوت رابطه جنسى است. اما اين هدف در اينجا كمرنگ میشود و مردان را وادار به تفكر درباره سرچشمه شهوت، تمايلات و پيامدهاى آنها میکند. اگوچى درنهايت تصميم میگیرد تا اين خانه را ببيند. او سرشار از احساس طولانى گناه و شرم است. بااینحال زمان و نزدیک شدن مرگ را هم به خودش و هم به خواننده يادآورى میکند. او با خود فكر میکند كه به پيرى ديگر كسانى نيست كه به اين خانه میآیند. روشن است كه آنچه مردان را به اين مكان جذب میکند شرم است! یا درواقع فقدان شرم. دخترى كه در خواب فرو رفته نمیتواند مانند يک دختر هوشيار و بيدار مانع دستدرازی مردان شود. او حتى نمیتواند با حرف زدن اعتراض كند يا حتى درباره فقدان مردانگى آنها اظهار نظر كند. او حتى نمیتواند ضعف جنسى مرد را به آنها يادآورى كند يا کارهایشان را محکوم كند. زيرا هيچ خاطرهای از مردان در ذهنش باقى نمیماند.
شهوت، انتقام، خشونت
داستان بر نيروى محرک و انگیزه شهوت تأكيد میکند: انتقام. اگوچى متوجه میشود كه هميشه دوست دارد از قوانين اين خانه سرپيچى كند. علت آن ارضاى جنسیش نيست. زيرا يک تسلی گذراست و به معناى دنبال كردن نوعى شادى ازدسترفته یعنی شادىِ زنده بودن است. او كينه دخترى را به دل میگیرد كه اگر بيدار بود به زشتى و پيریش نگاه میکرد و دچار تهوع و انزجار میشد يا اينكه اصلاً او را بهعنوان يک مرد نمیدید. اگوچى درمییابد كه در جستجوى انتقام است. انتقام براى تمام اهانتها و تمسخرهاى مردانى كه مكرر به اين خانه میآیند. او احساس میکند كه شهوت يک مرد با حسى از رفاقت و همدردى — هشیارانه يا نيمه هشيارانه — با ديگر مردانى تغذيه میشود كه سنگرشان امتناع زنان است و هر روز بايد اين امتناع و دورى را تحمل كنند.
اگر درونمایه این اثر برایتان جذاب است، نقد و بررسی رمان ربکا را هم بخوانید.
دربارهی کتابها بخوانید؛ بررسی دو کتاب جهان مکتوب و زندگی اجتماعی کتابها
ارمغان دنبال كردن حس كينه و انتقام يكى از خصیصههای ذاتى شهوت یعنی خشونت است. خشونت بر عمل جنسى غالب است. اگوچى همواره درباره قتل دختران فكر میکند. البته حس دلسوزى در مردان پير باقى میماند. اين حس يادآور دختران، همسران و عشاق آنهاست. همين حس آنها را محدود میکند و باعث میشود تا در برابر تمايلات خشونتآمیز ناشى از شهوتشان بايستند. در جایی از داستان وقتى اگوچى يک پتو روى دختر میاندازد تا سرما نخورد، راوى میگوید: “فرض كنید كه گلوى دختر را فشار دهد”. آسيب رساندن و كشتن راهى است براى خلاصى از تنشها و نااميدى حاصل از ضعف جنسى. اگوچى دوست دارد كودكى را در رحم يكى از دختران به وجود آورد زيرا آن را تلاشى براى ساختن نسل آينده میبیند. احساس میکند اين كار يعنى آخرين تلاش نااميدانه براى بهجای گذاشتن يک زندگى پس از مرگ خودش است. در وقاع یکی از اصلیترین محرکهایی که غریزهی فرزندآوری را بیدار میکند همین است. درنهایت اين فكر را از سر بيرون میکند. چون ياد عمل تجاوز میافتد. او تصور میکند اين كار پاكى دختران را به نابودی میکشاند (همه دختران اين خانه باكره هستند). گاهى قساوت، تخريب اين خانه و حتی نابودى زندگى خودش را در سر میپروراند.
هیچیک از مردان درصدد اين نوع تخريب و آسيب نيست. هيچ شکلی ازخودكشى وجود ندارد (البته يكى از مردان در خواب میمیرد). خانه دستنخورده میماند. مهمتر از همه اينكه دختران هم دستنخورده میمانند.
تجربه نويسنده
ریشههای اين محدودیتها از آسيبى سرچشمه میگیرند كه كاواباتاى جوان تجربه كرده بود. ترديدى نيست كه انگيزه نوشتن داستان خانه زيبارويان خفته تعمق كاواباتا درباره شهوت بوده. اين امر باعث شد تا دختران باكره را ستايش كند. وقتى بیستساله بود، به دختركى سیزدهساله به نام هاتسويو ايتو دل سپرد و با او نامزد كرد. آنها در سال ١٩١٩ و در يک كافه با هم آشنا شدند. دخترک پيشخدمت بود و هر دو يتيم بودند. آنها بهسرعت دلباخته يكديگر شدند. قرار بود هاتسويو به توكيو برود و با كاواباتا زندگى جديدش را آغاز كند. اما پيش از آن، دخترک را به يك معبد فرستادند. ايتو در يكى از نامههایش نوشته بود، ”من هرگز قبلاً واژه عشق را در يک نامه ننوشته بودم. امروز نخستين بار است.“ يكى از راهبان به او تجاوز كرد و نامزدى آنها به هم خورد. او ديگر پاک و دستنخورده نبود و احساس كرد نمیتواند با كاواباتا ازدواج كند. كاواباتا متعلق به يک خانواده سرشناس بود كه بسيارى از آنها پزشک بودند. دختر هيچ توضيحى از اتفاقى كه برايش افتاده بود نداد. فقط اشاره كرد كه ترجيح میدهد بميرد اما علت قطع رابطه را به او نگويد. البته، كاواباتا بعدها متوجه قضيه تجاوز شد. دختر در آخرين نامهاش نوشت، :این خداحافظى است.”
به دنبال معنی در زندگی و عشق؛ بررسی کتاب آنجا که دیگر دلیلی نیست را بخوانید.
زخم كاواباتا از اين آسيب هرگز بهبود نيافت. او شرح داد كه دردش عميق بوده و وقتش را بیهیچ هدفى در دشتهای سوخته توكيو میگذرانده. او سرگردان دخترى بود كه ديگر در اين جهان وجود نداشت. اين آسيب روحى بهروشنی در داستان كوتاه ضرورت نمود پيدا میکند. كاواباتا از حرفهایی كه ايتو در نامههایش مینوشت استفاده كرده است. اندوه او در تمام آثارش تجلى مییابند. ايتو در بسيارى از شخصیتهای داستانهای كاواباتا حضور دارد. بهویژه در کاراکتر گيشاى شاهكارش به نام سرزمين برفى میتوانیم او را ببینیم. او در وجود تمام دخترانی حضور دارد كه ایگوچی در كنارشان در آن خانه میخواند (هر شب در كنار يک دختر و فقط یک بار در كنار دو دختر). ايتو در دختر اول نمود بيشترى دارد. دخترى كه هنوز بیستساله نشده و عطر تنش مانند عطر تن يک نوزاد است. اگوچى در كنار او دراز میکشد و دچار حس گناه، شرم و دلسوزى میشود. اما حس بيدار كردن دختر با خشونت نيز در او موج میزند. كاواباتا اين داستان را در ٦١ سالگى نوشته و بهنوعی با راهبى كه به نامزدش تعرض كرد همدردى میکند. او نمیخواهد هيچ دخترى به سرنوشت ايتو گرفتار شود. او بر اين باور است كه رستگارى دختران با بكارتشان بهعنوان يک سپر مقدس پابرجا میماند. اين سپر به هیچیک از مردانى كه به اين خانه میآیند اجازه نقض قوانين خانه را نمیدهد. كاواباتا اوج قساوت نهفته در شهوت را با اظهارنظر صاحب اين خانه نشان میدهد كه بعد از مردن يكى از دختران در خواب میگوید، “دختر ديگرى هم هست.” کاملاً بديهى است كه شهوت يكى از خصايص ذاتى انسانى است. به نظر میرسد توصيف آن با واژه غيرانسانى درست نباشد. هان كانگ نويسنده کرهای نيز در نوشتههای خود درباره تفسير بودیسم به اين نكته اشاره میکند كه ماهيت بشر سرشار از خشونت است. همتايان ژاپنى او انسانيت را با رنگ و لعاب بيشترى معرفى میکنند. كاواباتا اظهار میکند كه با تمرين بسيار میتوان هر نوع جنبه غيرانسانى را به انسانيت بدل كرد. متأسفانه در رابطه با شهوت اين تمرینهای مكرر براى سالهای متمادى ادامه داشتهاند. خوشبختانه در جهان امروز شاهد اين واقعيت هستيم كه نمیتوان زنان را مجبور به همخوابگی با مردان كرد و بسيارى از مردان جنايتكار در اين زمينه به سزاى اعمالشان میرسند. جهان نيز شاهد مبارزه اين زنان است. نكته تأسفبرانگیز اين است كه شفقت و مهر همواره بهعنوان يک مانع بازدارنده عمل نمیکنند. سپر مقدسى هم براى محافظت از زنان آسیبپذیر وجود ندارد. شهوت حدومرز ندارد و با بكارت متوقف نمیشود. اگوچى با خود فكر میکند، “چرا يک باكره پاك است و زنان ديگر نه”.
این داستان عشق به زیبایی و لطافت زنان را بدون ضرورت رابطه جنسی در یک فضای سیال به تصویر میکشد.
گابریل گارسیا مارکز میگوید که این کتاب تنها رمانی بوده است که آرزو داشته نویسندهاش باشد.
اگر رمانهای علمی-تخیلی با درون مایههای سیاسی-اجتماعی برایتان جذاباند، بررسی رمان ما اثر یوگنی زامیاتین را از دست ندهید.
این کتاب بهعنوان بهترین رمان قرن ژاپن برگزیده شده و نوبل ادبیات را هم برای نویسندهاش به ارمغان آورده. باعنوان خانه زیبارویان خفته به ترجمه کیومرث پارسای توسط نشر شیرین و همینطور باعنوان خانه خوبرویان خفته به ترجمه رضا دادویی توسط نشر سبزان بهچاپ رسیده.
برای سفر به دنیای کتابها سری به دستهبندی کتاب بزنید.
منبع: entropymag